دلم برای حرفات

دلم برای کارات

دلم برات تنگه

دلم گرفته الان

کاشکی پیشم میموندی

مگه دوسَم  نداشتی؟

چه جوری رفتی آخه؟

مگه عشقم نبودی؟

مگه من اون نبودم

همون که تو می خواستی

چی شد اون حرفات

زدی زیر حرفات

رفتی و شکستی

این قلب بیگناهو...

خاطرات تو تو ذهنم

دستای تو توی دستم

اما تو در چه فکری هستی؟

که این همه ساکت نشستی

بالاخره شکستی

این سکوت طولانی

گفتی تو آرام و زیر لب

با من داری حرف مهمی

گفتی که باید بری

احساست اشتباه بود

خاطراتت تو ذهنم تباه شد

گفتی تو قلبت نمونده جایی واسم

اون شب که زیر بارون منو تنها گذاشتی

من موندم مات و مبهوت

اما تو دیگه حرفی واسه گفتن نذاشتی...

من دیگه اون آدم قدیم نیستم

همون که جونشو واسه نگاهت میداد

همون که واسه خواسته هات پا روی قلبش میذاشت

همون که واسه تو عاشقانه ها میکاشت

پس برو چون تو یه آدم خیانتکاری

که وا میدی به هر بی سرو پایی

برو که تو قلبم جایی واست نمونده

دیگه واست نمینویسم چون حسی واسم نمونده

نگام میفته رو عکسات ولی عشقی واسم نمونده

دستام میره رو شماره ت ولی نایی واسم نمونده

پس دیلیت میشه هر چی از تو هست یادگاری

تو ام برو واسه همونا هی بکن پاچه خواری

یادت هست آن روز که هم را دیدیم

از برق چشم همدیگه ما لرزیدیم

یادت هست آن لبخند شیرین

یادت هست آنروز که تو میرفتی

یادت هست بار سفر می بستی

یادت هست آن گریه های آرام

دیدن این صحنه بود برایت آسان

یادت هست بستی در را و رفتی

یادت هست به یه هرزه دل بستی

یادت هست آن روزهای بی هم

که گفتی عاشق دیگری هستی

زندگی مرا تو چه تلخ کردی

با اصرار آمدی اما آخر رفتی

گفتی که من نذارم تو رو تنها

اما خودت رفتی و

گفتی بیخیال این حرفا

لگد زدی به هر چی

از تو تو ذهنم ساخته بودم

گفتی که جو ندهم این حرفا روا نیست

رفتی و خندیدی به هر چی گفتم

تمام این مدت من بدون تو میمردم

فکر کردی حرفام از روی عادته

رفتی با دیگری گفتم این یه خیانته

قلب من باور نمیکرد چیزی که تو میگفتی

عقل ، منطق و قلبم هر سه در حال جنگن

بر سر فهمیدن حرفهایت با هم میجنگن